«عروسی رعنا» که با نام «قدس در روز آخر» نیز شناخته میشود فیلمی است فلسطینی که در سال 2002 اکران شد. این فیلم محصول مشترک هلند و فلسطین و با سرمایهگذاری موسسه فیلم فلسطین ساخته شده است. فیلمبرداری در بیتالمقدس و به کارگردانی هانی ابواسعد، یکی از اولین کارگردانان فیلمساز فلسطینی که با این فیلم به جشنواره فیلم کن راه یافت، انجام شد؛ این فیلم برای نمایش در هفته منتقدان بینالمللی در سال 2002 انتخابشده بود. «عروسی رعنا» میتواند نفاق میان فلسطین و اسرائیل را به صورتی استثنایی و تأثیرگذار _با استفاده ژانرهای رمانس و کمدی سیاه_ به تصویر بکشد.
«عروسی رعنا» اولین فیلمی است که نفاق میان فلسطین و اسرائیل را به شیوهای نوین به نمایش میگذارد و تماشاگران را متحیر میسازد، زیرا این فیلم از سبکهای معمول دیگر فیلمها که در مورد شرایط زندگی در فلسطین میباشند استفاده نمیکند. این فیلمها بیشتر روی نقاط تراژیکی که محتواهای مشابهی چون جنگ، قتل، گرسنگی و ویرانی را مورد تأکید قرار میدهند تمرکز میکنند. بجای این کار، این فیلم تمام این رویدادها را بهصورت غیرمستقیم و از طریق داستانی عاشقانه به تصویر میکشد.
پدر رعنا ساعت 4 بعدازظهر به فرودگاه خواهد رفت، و رعنا یا باید ازدواج کند و یا با پدرش فلسطین را ترک کند و به مصر رود. پدر رعنا فهرست مردان واجد شرایط ازدواج را برای رعنا گذاشته بود. اما رعنا عاشق فرد دیگری است به نام خلیل و تنها 10 ساعت فرصت دارد تا به عشقش برسد.
فیلم در لایهای عمیقتر، از شرایط سخت و خستهکننده زندگی در شرایط محاصره و مشکلات پیش رو در یک زندگی عادی را در چنین شرایطی نشان میدهد.
رعنا (کلارا خوری) دختری 17 ساله؛ معشوقهاش خلیل (خلیفا ناتور)، مدیر تئاتر، و به نظر 40 ساله میآید. رعنا که از فهرست پدر شکه و ناامید شده بود، از خانه بیرون زد تا معشوقهاش خلیل را که پدرش او را به خاطر شغلش رد کرده بود بیابد و با او ازدواج کند. به دلیل اینکه رعنا آدرس دقیقی از خانه و محل کار خلیل نداشت سرگردان به همهجا سر میزند تا آدرسی از او پیدا کند. در هنگام گشتن، رعنا با چالشهایی درراه توسط سربازان اسرائیلی، سد راهها و منازعات میان فلسطینیها و سربازان اسرائیلی روبرو میشود. بعد از ساعتها جستجو او را در تئاتری در حال کارگردانی یک نمایش مییابد.
بالاخره رعنا او را پیدا کرد و هر اتفاقی که در چند ساعت پیش برایش اتفاق افتاده را برایش بازگو نمود و از او میخواهد باهم ازدواج کنند. با پذیرفتن خلیل، هر دو به دنبال شیخ [عاقد] راه افتادند تا قبل از اینکه پدرش عازم سفر شود ازدواج کنند. پیدا کردن شیخ و کسب موافقت پدر رعنا به این ازدواج داستان بلندی است. پدر رعنا با نارضایتی با این ازدواج موافقت کرد.
به هنگام جشن عروسی در خانه پدر رعنا، شیخ نمیآید و پدر آماده حرکت مشود. خبر میرسد که شیخ پشت گشت نظامی، گیرکرده است. پدر خشمگین شده و دیگر طاقت نیاورد. به او دستور میدهد تا با لباس عروسی به همراه او برود تا فلسطین را بهسوی مصر ترک کنند. در ماشین، پدر قانع شد که به محل ایست بازرسی بروند. با خوانده شدن صیغه محرمیت در ماشین، پدر با دلسوزی دست دخترش را به مردی که عاشقش بود سپرد؛ سرانجام، با جشنی گرم در خیابانهای بیتالمقدس، داستان عاشقانه به پایان رسید.
بیتالمقدس، همانطور که از نگاه این فیلمساز فلسطینی دیده میشود، قلعهای نظامی و محصور است که در آن تقریباً سفر به دوردست به خاطر سد راهها و بازرسیها غیرممکن خواهد بود. گشت زنیهای نیروهای ظالم اسرائیلی در خیابانها و نشانهروی به کوچکترین نشان از تهدیدی با اسلحه فضا را سنگین کرده است؛ همانطور که نیروی اسرائیلی با شک و ظن به رعنا نگاه میکردند. در اینجا همه افراد، دشمن بالقوهاند، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود و به همراه داشتن کارت شناسایی برای رفتن به هرکجا ضروری است.
فیلم با شعر شاعر فلسطینی، محمود درویش خاتمه مییابد:
بخشی از منظومه «وضعیت محاصره»
این جا؛
بر نشیب تپهها
در برابر غروب
در لبۀ زمان
نزدیکِ باغهایی بیسایه
انجام میدهیم؛ کاری را که زندانیان میکنند
و کاری را که بیکاران…
آرزو میپرورانیم.
نویسنده این مطلب رضا خزائیان مقدم است و پیشتر در نشریه تاک منتشر شده است.
مطالب مرتبط: