طعم مهربانِ گیلاسِ کیارستمی
روزی روزگاری آناتولی فیلم مطرح و جایزه بگیر ترکیه ای، و ساخته کارگردان صاحب نام این کشور نوری بیلگه جیلان است. نوری بیلگه جیلان پیش این فیلم با آثاری چون اقلیمها (۲۰۰۶) و سه میمون (۲۰۰۸) و حتی قبل از آن دوردست (۲۰۰۲) با جوایز گوناگونی که به خصوص از جشنواره کن دریافت کرده به شهرت جهانی رسیده است. سینمای ترکیه در حال حاضر در سطح جهانی بیشتر با فیلمهای این کارگردان شناخته میشود، گرچه فضای سینمای بدنه ترکیه با این فیلم کاملاً متفاوت است، درست مثل برخی فیلمهای ایرانی که برای جشنواره های خارجی اهمیت زیادی دارند ولی در ایران رنگ پرده نمیبینند. تفاوت سینمای جشنواره ای در این دو کشور در این جاست که سینمای ترکیه پس از یک دوره رونق بسیار و فروش خوب سعی میکند با فیلمهای جشنواره ای خود را معرفی کند ولی سینمای ایران از این مرحله گذشته است و سعی میکند بیشتر با مخاطب همراه شود.
روزی روزگاری آناتولی فیلمی جشنواره پسند و مخاطب گریز است. فیلم داستان واحدی ندارد و حتی بازیگر اول و دوم هم ندارد و روی یک خط باریک، داستانکهایی را روایت میکند و در قسمتهایی ضد داستانهایی ارائه میشود که برای کشف دلایل آن باید فیلم ۱۵۰ دقیقه ای آقای نوری بیگله جیلان را به دفعات دید، کاری که البته اگر به چنین سینمایی عادت نداشته باشید چندان آسان هم نیست. روزی روزگاری آناتولی ما را با گروهی پلیس، بازرس، دادستان و دکتر پزشکی قانونی و همین طور دو متهم به قتل همراه میکند. قاتل گویا در جلسات بازپرسی اعتراف کرده است که دوستش را کشته و در جایی در دشت کنار چشمه ای دفن کرده است. گروه برای یافتن جسد شبانه به خارج شهر میروند اما در تاریکی شب و حافظه ضعیف قاتل پیدا کردن محل دفن جسد کار سختی است. به همین خاطر گروه از مکانی به مکان مشابه دیگری میروند و به نتیجه ای نمیرسند، به مرور خسته و خواب آلود میشوند؛ فیلم هم توضیح واضحی نمیدهد که قاتل نمیخواهد آدرس درستی ارائه کند یا واقعاً در پیدا کردن محل دفن ناتوان است. در هر حال این همراهی افراد در سفری فرسایشی و طاقت فرسا ما را با شخصیتهای آنان آشنا میکند. شخصیتهایی که بیشتر از طریق دیالوگ و نگاه های خود به ما معرفی میشوند. شخصیت پردازی تا انتها ادامه مییابد و حتی سکانس نهایی هم از این قاعده مستثنی نیست. روزی روزگاری آناتولی البته شروع خوب و سر راستی دارد، سه نفر دوست دور هم نشستهاند و چیزی میخورند، یک نفر از اینها مقتول است و دو نفر دیگر هم قاتل و شریک جرم، علت قتل؟ به نظر مثلث عشقی است. اصلاً روزی روزگاری آناتولی در همین حدود مثلثهای عاطفی شکل میگیرد، بیشتر خرده داستانها و بلکه همه آنها یک چنین شرایطی را ترسیم میکنند. دکتر که بیشتر از بقیه شبیه شخصیت اصلی فیلم است پزشکی شهری را نمایش میدهد که در شهر کوچکی مشغول به کار شده و چند سالی است که از همسرش جدا شده است، باز هم فیلم آدرس سر راستی نمیدهد اما از نشانهها این طور میتوان برداشت کرد که احتمالاً پای زنی دیگری در میان بوده. دادستانِ همراه گروه داستانی دیگر اما شبیه این را روایت میکند (تمام این روایتها از درون دیالوگهای بعضاً خسته کننده خارج میشوند) زنی که گویا هیچ مشکل خاصی در زندگی ندارد به همه اعلام میکند بعد از تولد بچه ای که در رحم دارد خواهد مُرد. همین طور میشود و پس زایمان در حالی که همه چیز آرام است، مادر به علت ایست قلبی میمیرد. این داستان را دادستان برای دکتر تعریف میکند، دکتر معتقد است این مرگ طبیعی نیست و احتمالاً خودکشی بوده، دادستان انگیزه ای برای خودکشی نمییابد، ولی در انتها متوجه میشویم همسر این خانم به او خیانت کرده ولی مسئله با تفاهم و عذرخواهی ختم شده است اما به قول دکتر این مسئله چیزی نسبت که زنها به راحتی از کنار آن بگذرند و چند مورد شبیه این که به طور خلاقانه و نه هیجان انگیز روزی روزگاری آناتولی را شکل میدهند.
فیلم حراف نوری بیلگه جیلان در طول ۱۵۰ دقیقه نکته های زیادی را مطرح میکند، خیلی از این نکتهها خیلی دور از ذهن یا دور از فضای کلی فیلم است، مثلاً در مهمانی خانه کدخدای روستا، وقتی برق قطع میشود دخترش فرشته گونه بر میهمانان ظاهر میشود یا روح مقتول که نه تنها برای قاتل قابل رویت است که دیگرانی نیز خبر از دیدن او در کنار گوشه شهر میدهند، یا سگی که از دست مقتول غذایی خورده و حالا از جسدش محافظت میکند، یا مجسمه صورتی که در کوه کنده شده، دلیل ذکر چنین حوادثی حداقل برای من روشن نشد و نتوانستم ارتباط آنها را با کلیت فیلم کشف کنم.
فیلم در زمانهایی به نظر جامعه را نقد میکند، کمی از مردسالاری آن شکایت میکند و اختلاف طبقاتی را سرزنش میکند. در کل تصویری که نوری بیلگه جیلان از ترکیه نشان میدهد جامعه ای است که سعی میکند خود را از سنت و خرافات جدا کند، در جایی از فیلم وقتی پلیس قاتل را کتک میزند دادستان او را خطاب قرا میدهد که در این شرایط نخواهند توانست به اتحادیه اروپا ملحق شوند! اما فقر، خرافات و نگاه به روستا عکس این شرایط را نشان میدهد. در لحظاتی فیلم به سراغ فرهنگ ترکیه میرود، ترکیه از نظر گذر از سنت به مدرنیته و کنار گذاشتن نسبی مذهب برای نزدیکی بیشتر به دنیای تمدن غربی تجربیات جالبی دارد، کارگردان همین تجربیات که مشکلات زیادی برای جامعه ایجاد کرده است را بیان میکند ، خانم دادستان نمونه این آسیب شناسی است، زنی تحصیل کرده با رفاهی مناسب دست به خودکشی میزند، زنی که به ادعای شوهرش فردی با شعور و غیر خرافی است ولی خیانت شوهرش را فراموش نمیکند.
داستان فیلم بر اساس اتفاقات واقعی است، یکی از همکاران نوری بیلگه جیلان همان دکتر فیلم است که دو سال در شهر کوچکی که اتفاقات رخ میدهد زندگی کرده است و به فضای داستان کاملاً آشنا است. خود کارگردان هم که آغاز کار هنریاش با عکاسی بوده در انتخاب تصاویر هنرمندانه عمل کرده است و این نگاه به خوبی در سراسر فیلم حس میشود، واقعی بودن در کنار لحظات طنزآمیز و لذت کشف روابط از نکات مثبت فیلم برنده هیئت داوران جشنواره کن سال گذشته است.
روزی روزگاری آناتولی گرچه اثری شایسته و ارزشمند است ولی بیش از اندازه جشنواره ای است، اتفاقی که برای فیلمِ بهتر طعم گیلاس عباس کیارستمی رخ داد، فیلمی ارزشمند و پر از نکته اما جشنواره ای؛ فیلم آخر نوری بیلگه جیلان شباهتهای زیادی به فیلمهای کیارستمی دارد، تصویر وسیع و زیبا از مناظر طبیعت، عدم استفاده از موسیقی، و دیالوگ محور بودن فیلم و همچنین نوع نماها به فیلمهایی چون طعم گیلاس بی شباهت نیست. کیارستمی را در مصاحبه ای مورد انتقاد قرار دادند که فیلمهایش خواب آور است و هیجان ندارد، در جواب گفت که فیلمهای خواب آور فیلمهای مهربانی هستند. روزی روزگاری آناتولی فیلم مهربانی است.#
این یادداشت پیشتر در روزنامه خراسان منتشر شده است.
پینوشت در سال ۹۹: بسیاری از این نکاتی که در یادداشت نوشتهام را بعد از ۸ سال با قدرت زیر سوال میبرم :))
دیدگاهتان را بنویسید