در «راز کلز» نقش اول بر عهده موضوع است. داستان درباره پسر نوجوانی به نام براندان است که در دهکده کوچکی به نام کلز زندگی میکند. وایکینگهای وحشی به دنبال طلا قصد حمله به این دهکده را دارند، مردمان کلز برای مقابله با حمله آنان در حال ساخت دیواری بلند به دور دهکده هستند، براندان اما توجهی به این ساخت و سازها ندارد، زندگی براندان در کتابی خلاصه شده است.
برای یک بیرجندی ادیبانه حرف زدن زحمت زیادی نمیخواهد. کمی که سعی کند خودش باشد، سجع و زیبایی از کلامش تراوش میکند. بگذارید نقلقولی بکنم از «خسرو حمزوی»، رماننویس توانمند معاصر. او تعریف میکرد که من به خاطر شغلم، 30 سال تمام ایران را وجببهوجب گشتهام. هیچ لهجه فارسی به شیرینی و شیوایی بیرجندی نیست. یادآوری کنم که آقای حمزوی (که خودش اصالتاً طالقانی است) وقتی داشت این حرف را میزد، نمیدانست من بیرجندی هستم. منظورم این است که برای خوش آمدن من این حرف را نمیزد.
در قرن بیستم نویسندگان فراوانی از بیرون به فرهنگ انگلیسی پیوستهاند و برخی از شیرین کارترین نثرنویسان انگلیسی از این جمله بودهاند، مانند جوزف کنراد لهستانی، ولادیمیر نابوکوف روس، آرتور کستلر مجار و نایپل هندی. بعضی از منتقدان ادبی عقیده دارند که راز شیوایی نثر این نویسندگان همان خارجی بودن آنهاست؛ اینها توانستهاند از بیرون به زبان انگلیسی نگاه کنند و آن را به صورت یک ابزار ظریف به کار برند. به هر صورت ایشی گورو را باید آخرین فرد این سلسله به شمار آورد.
هاشم رجب زاده (متولد ۱۳۲۰)، استاد پیشین دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا و استاد کنونی دانشگاه ریوکوکو، در سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ از سوی وزارت امور خارجه در سفارت ایران در ژاپن مأموریت داشت و از سال ۱۳۶۱ تاکنون نیز هم زمان با تدریس در دانشگاههای ژاپن پی گیر تحقیق درباره این کشور و تاریخ و فرهنگ و جامعه آن بوده است.
ه گواه شناسنامهام در ۱۰ فروردین ۱۳۴۷ در روستای سیوجان از توابع بیرجند به دنیا آمدم. از سالهای اول دبیرستان شاعر شدم. انگیزه اولیه شاعریام، عشق بود. در آغاز غزل میگفتم، تحت تأثیر مولوی. غزلهایم حال و هوای عاشقانه و مثلاً عارفانه داشت. بعدها به تهران آمدم و ادبیات آلمانی خواندم، از آن به بعد دیگر صرفاً تحت تأثیر مولوی نبودم و با شعر نو ایران از طریق زبان فارسی و شعر جهان از طریق زبان آلمانی آشنا شدم. کارشناسی ارشد ادبیات آلمانی را در تهران، دانشگاه تربیت مدرس، گرفتم و به طور رسمی به کار ترجمه، پژوهش و تدریس پرداختم. بعد از چند سال ترجمه از طرف موسسه گوته با هزینه دولت آلمان به مونیخ اعزام شدم و مدتی در آن جا به سر بردم.
پیش از خواب و پایان روز (انتهای اپیزود) اما غول ماجرا کمکم از خواب بیدار میشود، درست وقتی قرار است شخصیت اصلی به خواب برود. مرد پیش از خواب قرصی احتمالاً آرامبخش میخورد، ساعت سه صبح ساعت بیدارش میکند. دوش میگیرد و از خانه خارج میشود. باران شب و خیابانهای خلوت شهر، پیش از طلوع آفتاب دوباره او را به دیوارهای بلند محل کارش میرسانند. آنجا دیگر قرار نیست چیزی شبیه به همیشهی ما در انتظار «کارمند» داستان باشد.
«اگر باید پلک بزنید همین الان این را بکنید.» این کلمات آغازگر انیمیشن جدید استودیو لایکا، «کوبو و دو تار» (Kubo and the Two Strings) و مانند مقدمهای است بر یک حقه استادانه. همین طور هم میشود، وقتی قهرمان 11 ساله داستان از تماشاگران میخواهد به دقت به داستان توجه کنند در واقع آنها را برای یک جادوی تصویری 90 دقیقهای آماده میکند.
«عروسی رعنا» اولین فیلمی است که نفاق میان فلسطین و اسرائیل را به شیوهای نوین به نمایش میگذارد و تماشاگران را متحیر میسازد، زیرا این فیلم از سبکهای معمول دیگر فیلمها که در مورد شرایط زندگی در فلسطین میباشند استفاده نمیکند.
اگر فکر میکنید اقتباس غول بزرگ مهربانِ رولد دال برای استیون اسپیلبرگ کار سادهای بوده باید تجدیدنظر کنید. اسپیلبرگ غول بزرگ مهربان (بیافجی) را «اولین قصه پریان واقعی» خود و بزرگترین چالش فنی از زمان فیلم پارک ژوراسیک میداند.