سال پیش دوستی از مشهد تماس گرفت که لیسانس ترجمه گرفتی که چی؟ چرا بیکار نشستی؟ گفتم چند تا کتاب دست گرفتم ولی فرصت نشده هنوز. گفت من پیشنهاد بدم ترجمه میکنی؟ پول بدی هم نداره! گفت یک ناشر میشناسم دنبال مترجم میگرده که قلعه حیوانات یا 1984 را چاپ کنه. گفتم من غلط بکنم! می دونی این کتابها رو کی ترجمه کرده؟ گفت همین خوبه دیگه، چند تا ترجمه رو با هم قاطی میکنی، هیچ کس هم نمی فهمه، اصلاً از روی یک نسخه، جمله بندیها رو عوض کنی، تمومه!
چند ماه پیش دیدم ناشری محلی که بیشتر در خود مشهد هم فعالیت میکند، کتابی منتشر کرده به اسم «قلعه حیوانات». در نوآوریهای ناشر همین بس که طرح روی جلد را حیوانات انیمیشن ماداگاسکار پر کرده بودند. یک چیزی شبیه دفترهای فانتزی. مطمئن نیستم ولی شاید این همان کتابی بود که اگر اغفال میشدم مترجمش! من بودم. از این دست کتابها زیاد است، کتابهای پر فروش معمولاً سرنوشتی شبیه این پیدا میکنند و این شرایط در شهرستانها وضعیت وخیمتری دارد.
گزارش کتاب ربایی وحشتناکی که میخواهم افشا کنم قلعه حیوانات ماداگاسکاری نیست. درباره کتابی است که حدود 15 ترجمه از آن را تاکنون موفق شدم شمارش کنم، قطعاً ترجمه های دیگری هم منتشر شده که من ندیدهام: شازده کوچولو.
شخصاً شازده کوچولو را خیلی دوست دارم و به طور قطع در این دوست داشتن تنها نیستم، از بین ترجمه های مطرح کتاب «مسافر کوچولو» ی شاملو را بیشتر دوست دارم، در بین ترجمه های متعدد هم ترجمه قاضی، نجفی و عباس پژمان را خواندهام.
چند روز پیش شازده کوچولویی دیدم که یک ناشر مشهدی آن را منتشر کرده بود. کتاب از هر لحاظ شبیه ترجمه ابوالحسن نجفی و انتشارات نیلوفر بود با این تفاوت که نام مترجم روی جلد نیامده و لوگوی نیلوفر هم حذف شده بود. در دوران دانشجویی برای یک پروژه پایان ترم با چند نفر ترجمه های مطرح شازده کوچولو را بررسی کرده بودیم. به همین خاطر کتاب را که باز کردم ترجمه خیلی به نظرم آشنا بود؛ ترجمه نجفی بود با کمی تغییر در کلمات و جمله بندیها. آنهایی که ترجمه خواندن یا به هر دلیل دستی در ترجمه متون دارند تصدیق خواهند کرد که ترجمه یک متن مثلاً انگلیسی از روی ترجمه فارسی دیگری از همان متن چه کار ساده ای است، بدون آنکه کسی بتواند به راحتی تقلب شما را ثابت کند.
چند خطی از این جابهجایی جملات و واژگان را اینجا میآورم تا شما هم گمان من را تایید کنید.
ترجمه نجفی اینگونه آغاز میشود: «وقتی شش ساله بودم، یک روز در کتابی به اسم «داستانهای واقعی» که درباره جنگلهای کهن بود، تصویر زیبایی دیدم.»
در ترجمه ناشر شهرستانی آمده: «موقعی که شش ساله بودم روزی در کتابی در مورد جنگلهای طبیعی که (سرگذشتهای واقعی) نام داشت نقاشی زیبایی دیدم.»
به قول کتاب دزدها بیشترین تغییر را باید در چند صفحه اول انجام داد تا کسی نتواند شکایت یا موضوع را پیگیری کند.
و نمونه ای دیگر؛ ترجمه نجفی: «سیاره ششم سیاره ای ده برابر بزرگتر بود. جایگاه آقای پیری بود که کتابهای کلان مینوشت. چون چشمش به شازده کوچولو افتاد بلند گفت: به به! یک کاشف آمد!
شازده کوچولو روی میز نشست و قدری نفس تازه کرد. آخر تا این جا این همه راه آمده بود.»
در ترجمه ناشر شهرستانی همین بخش اینگونه ترجمه شده است: «سیاره بزرگ ستاره ای بود ده برابر بزرگتر. در آنجا خانه پیری بود که کتابهای بزرگ مینوشت. او وقتی شازده را دید به صدای بلند گفت: به به! این هم یک کاشف! شازده کوچولو روی میز نشست و قدری نفس زد. چون خیلی راه رفته بود.»
تمام کتاب را میشود همین طور با هم مقایسه کرد، فقط کلمات به نوعی دیگر نوشته شده، تقریباً هیچ جمله ای پیدا نکردم که با ترجمه نجفی تفاوت خاصی داشته باشد.
البته ممکن است تمام شباهتها اتفاقی باشد و مترجم محترم احساس نیاز کرده که نکته ای در ترجمه شازده کوچولو از قلم افتاده و خودش دست به کار شده و نقایص را رفع کرده، اما وقتی نام ناشر در اینترنت جستجو کردم، به نتایج جالبیتری برخوردم. بیشتر کتابهای این ناشر محترم در مورد آشپزی است مؤلف این کتابها هم در نام خانوادگی با مترجم شازده کوچولو اشتراک دارند؛ علاوه بر این کتابی از اوشو، قانون زندگی فلورانس اسکاول شین و حتی کیمیاگرِ کوئیلو از دیگر ترجمه های این مترجم پرتلاش است. سخاوت قهرمان داستان هم اینجاست که تقریباً روی جلد هیچ یک از این آثار نام مترجم دیده نمیشود!
این مدل کتاب دزدیها در حال گسترش است، و در کنار افست کردن آثار دارای مجوز بازار کتاب را در شهرستانها و حتی تهران دچار مشکلات اساسی کرده است؛ چند روزی است بحث کپی رایت جدیتر مطرح شده، قانونی که اگر اجرایی شود ناشرین کوچک و بزرگ دیگر به این راحتی آثار دیگران را کپی نخواهد کرد. #
این مطلب پیشتر در روزنامه اعتماد منتشر شده است.