تلویزیون: کاشت، داشت، برداشت
رمانهای فانتزی نوجوان پسند بازار خوبی در هالیوود پیدا کردهاند، از کتابهای تصویری و ابر قهرمانی که بگذریم، هری پاتر و امثال آن هم چند سالی است خوب فروش میکنند، استقبال بالا از این دست کتابها تضمین خوبی برای فروش بالای نسخه سینمایی آن است. هری پاتر در عالم کتاب و سینما رکوردها جابهجا کرد و تمام شد، داستانهای گرگ و میش همچنان در صدر فروش هفتگی سینماهای جهان قرار میگیرد ولی به انتها نزدیک میشود. این جریان گویا قرار است با مجموعه سهگانه «بازی گرسنگی» ادامه پیدا کند. رمان نوجوان پسند دیگری که در دنیایی مجازی سیر میکند، «بازی گرسنگی» را سوزان کالینز نوشته و اولین جلد آن در سال 2008 منتشر شده است. نسخه سینمایی جلد اول اقتباس شده است و دو فیلم دیگر هم مراحل تولید را طی میکنند.
«بازی گرسنگی» تصویرگر جهانِ پس از یک فاجعه آخرالزمانی است، کشور جدیدی به نام «پنم» در آمریکای شمالی شکل گرفته، کشور به 13 منطقه فقیر نشین و اصطلاحاً زیر دست و یک منطقه عیان نشین و حاکم به نام «کپیتول» تقسیم شده است. کشور به نظر در وضعیت آرامش است، در واقع دوران جنگ که خسارات زیادی هم داشته به پایان رسیده است. پیش از این آرامش نسبی مناطق 13 گانه بر علیه حکومت مرکزی (کپیتول) شورش کرده بودند، که با از بین رفتن منطقه 13 کپیتول بر سایر نقاط تسلط پیدا میکند. حکومت برای مناطق به خاطر شورش و زیانهای وارد آمده جریمه ای در نظر میگیرد. هر سال مسابقه ای به نام «بازی گرسنگی» در مرکز انجام میشود، در این بازی یک پسر و یک دختر از تمام 12 منطقه حضور خواهند داشت، این 24 نفر که به قید قرعه انتخاب میشوند پس از تعلیمات بسیار در دنیای بازی رها میشوند، قوانین بسیار ساده است؛ بازیکنها باید یکدیگر را نابود کنند، کسی که در نهایت از تمام موانع طبیعی و انسانی جان سالم به در برده میتواند زنده بماند. جایزه بزرگی هم دریافت میکند و به منطقه خود بازمیگردد. داستان را دختر 16 ساله ای به نام کنیتس روایت میکند که در منطقه 12 زندگی میکند، کنیتس بر خلاف بقیه در قرعه کشی انتخاب نشده و خود را به جای خواهر 12 سالهاش داوطلب کرده است.
قبل از این هم فیلمی مشابه دیده بودیم، «بازیکن» (The Gamer) هم در همین حدود بود، چند نفر آدمکش حرفه ای به امید آزادی خود در هدایت بازیکنهایی جوان قرار میدادند و یکدیگر را نابود میکردند. نفر آخر آزاد میماند. اما ««بازی گرسنگی»» جدا از جذابیتهای نوجوان پسندانه و بازی مانندش مضامین بزرگتری را مطرح میکند. مسابقه در کپیتول میگذرد، اما جزئیات دقیق آن برای تمام مناطق نمایش داده میشود، آن هم به شکل شوهای تلویزیونی. قبل از بازی، بازیکنها در لباسهایی مجلل در کنار یک مجری مینشینند و از انگیزهها و تواناییهای خود میگویند و اینکه احتمالاً پیروز بازی آنها خواهند بود. در حاشیه این برنامهها ساکنین مرکز روی افراد مدنظر خود شرط بندی هم میکنند. نکته اصلی اما در جای دیگری است. مردمان مناطق 12 گانه به دقت بازی را از تلویزیونهای بزرگی تماشا میکنند و برای هم منطقه ای خود نگران هستند. قرار است افراد، یکدیگر را به بدترین شکل ممکن بکشند، وقتی مثلاً فردی از منطقه 3، شرکت کننده منطقه 10 را میکشد، نفرت مردم شرکت کننده کشته شده را در پی خواهد داشت. نحوه حکومت و تداوم قدرت کپیتول از همین راه است، حاکم همان سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن قدیمی را در پیش گرفته است. هر سال مناطق از یکدیگر متنفرتر میشوند و قدرت کپیتول هم بیشتر.
حفظ و افزایش قدرت کپیتول از طریق رسانه- در اینجا تلویزیون- است. تلویزیون افکار عمومی مناطق را شکل میدهد و به انها میگوید در مقابل مرکز چگونه رفتار کنند. در جایی از فیلم دو بازیکن منطقه 12 به یکدیگر علاقه نشان میدهند، علاقه ای که به نظر چندان واقعی به نظر نمیرسد، حتی در فلش بکهایی به گذشته میبینیم که کنیتس دل خوشی از پسر هم منطقهای خود ندارد. با این حال این وضعیت به نفع مرکز نیست. داستان عشقی این دو همدلی تماشاگران تمام مناطق را برانگیخته، طبق قانون بازی باید یکی از آنها کشته شود، بازیگردانان قانون را تغییر میدهند و اعلام میکنند دو نفر انتهایی پیروز خواهند بود. حتی زمان بازی را به شدت کوتاه میکنند تا تأثیر گذاری بر مردم کمتر شود. «بازی گرسنگی» داستان قدرتمندی رسانه است، اینکه صاحبان قدرت میتوانند به راحتی با نمایش تلویزیونی یک بازی خون آلود حضور خود را تثبیت کنند. نگاهی به نقش تلویزیون در تاریخ معاصر بیانگر قدرت تاکید شده در «بازی گرسنگی» است. با نگاهی به کشورهای کمونیست میبینیم که ایدئولوژی دفاع شده توسط حاکمان این کشورها از طریق تلویزیون به مردم نشان داده میشد، نمونهاش شخصیت معلم گونه کاسترو در کوبا. در کشورهای غربی و به خصوص آمریکا هم روند به همین ترتیب است، تفکر مصرف گرایی و کاپیتالیست در قالب برنامه های بیشمار تلویزیونی به خورد مردم داده میشود. تمام این تبلیغات باعث حفظ و تداوم سلطه میشود، در «بازی گرسنگی» هم این یکی از راههای حفظ قدرت است. تلویزیون به واسطه همیشگی بودنش تأثیر بیشتری از سینما و سایر رسانهها بر توده مردم میگذارد. همان طور که در فیلم نمایش داده میشود مردم مناطق بازی را از پرده های بزرگی که دورن شهرها نصب شده دنبال میکنند. خیلی از این مردم روند عادی زندگی خود را ادامه میدهند اما در این بین نیم نگاهی هم به اتفاقات «بازی گرسنگی» دارند. حضور متداوم تلویزیون در زندگی مردم نوعی احساس مالکیت به آنها میدهد. به همین خاطر هر چه در آن نمایش داده میشود را بدون شک و تردید میپذیرند. به عقیده مارشال مک لوهان تلویزیون رسانه سردی است و همین ویژگی هم آن را به ابزار بسیار مناسبی برای تداوم قدرت تبدیل کرده است. تلویزیون با اینکه ما را وادار میکند به عمق امور و اشیا پی ببریم اما ما را به هیجان نمیآورد و یا به شورش یا قیام وادارمان نمیکند. شوهای تلویزیونی و نمونهاش در «بازی گرسنگی» هر روز در تلویزیونهای سراسر دنیا پخش میشود، تماشای این برنامهها نسل فعال و آینده نگر را به باقی ماندن در زمان حال تشویق میکنند، حضورشان تک بعدی میشود و و در نتیجه انتظاری از آینده ندارند.
نقش تلویزیون همان طور که در فیلم میبینیم شمشیری دو لبه است. از دست دادن کنترل این رسانه به خاطر گسترش و تأثیر بالقوهاش بر توده مردم میتواند موجب تغییر شرایط بازی شود. در لحظههایی از فیلم که ماجرای دلدادگی و کمک کنیتس به هم منطقه ای خود اتفاق میافتد، فیلم بین جمعیت تماشاگر مناطق مختلف میرود و تعامل انها با این ماجرا را به ما نشان میدهد.
«بازی گرسنگی» گرچه فیلمی نوجوانانه و به نظر سرگرم کننده است اما میتوان مقالاتی چند صفحه ای از تمثیلهای نمایش قدرتنمایی تلویزیون نوشت، در تمام این مثالها میتوان نقش تلویزیون را با بسیاری از نظریه های آکادمیک سنجید و تعریف فیلم از این رسانه را بررسی کرد. #
این مطلب پیشتر در روزنامه خراسان منتشر شده است.