شکی نیست که هایائو میازاکی شخصیت اول و برجستهترین نام در تاریخ پر ثمر انیمیشن سازی ژاپن است. پس از موفقیت آثار شاخصی چون قلعه متحرک هاول، شاهزاده مونونوکه میازاکی را نه تنها بر قله انیمیشن سازی ژاپن قرار داده بلکه نام او همواره به عنوان یکی از برترین هنرمندان جهان معاصر مطرح است.
حقیقت دارد که تمام فیلمهای شما بدون فیلمنامه نوشته شده است؟
بله، وقتی کار بر روی یک فیلم جدید را شروع میکردیم من هنوز داستان را تمام نکرده بودم، به همین خاطر در حین کشیدن استوری بوردها کامل میشد. علاوه بر این تولید فیلم خیلی زود شروع میشد و فرصتی برای پایان داستان نبود، در بسیاری مواقع تولید و تکمیل داستان به صورت موازی پیش میرفت. ما هیچ وقت از پایان داستان فیلم اطلاع نداشتیم و اجازه میدادیم این پایان با سیر تکمیل فیلم به دست بیاید. اینگونه انیمیشن ساختن البته روش خطرناکی است، من هم دنبال روش متفاوتی بودم ولی متأسفانه این روش من و سایرین شبیه تحمیل کاری برای دیگران است.
اما گمان میکردم این روش برای ایجاد همدلی با شخصیتها است؟
چیزی که اهمیت دارد همدلی من با شخصیتها نیست بلکه ارتباط با نیت و قصد نهایی خود اثر است. زمان فیلم باید چقدر باشد؟ دو ساعت یا سه ساعت؟ این مسئله بزرگترین مشکل است. معمولاً در این مورد با تهیه کننده خیلی بحث میکردیم، و تهیه کننده همیشه از من میپرسید که جدول زمانی تولید را یک سال بیشتر کنیم. در واقع او هیچ علاقه ای به اختصاص یک سال اضافی نداشت بلکه با این حرف میخواست من را بترساند و به کار برگرداند. هیچ وقت نخواستم با یک سال اضافه بر زمان مورد نیاز کار زمان صرف کنم برای همین بعد از چنین صحبتی سعی میکردم کار را در زمان مشخصی و با سرعت بیشتری به اتمام برسانم. یکی دیگر از اصولی که در کارگردانی به آن معتقدم استفاده از تمام نقاط قوت افراد گروه است.
برای همین وقتی یک شخصیت شکل میگیرد هیچ وقت از داستان حذف نمیشود و همیشه سرانجامی در پایان فیلم خواهد داشت؟
شخصیتها از تکرار خلق میشوند، از تکرار تفکر در مورد آنها. طرح کلی شخصیتها را در ذهن دارم، خودم شخصیت میشوم و از دید او بارها به مکانهای داستان نگاه میکنم و این کار را به دفعات تکرار میکنم و این کار تنها در روزهای پایانی متوقف میشود.
با این ارتباط شخصی که با کاراکترهایتان دارید. اینکه اغلب شخصیتهای اصلی داستانهایتان دختر هستند را چگونه توضیح میدهید؟
جواب این سؤال بسیار بسیار پیچیده و از حوصله این مصاحبه خارج است اما به همین نکته کفایت میکنم که من زنها را بسیار دوست دارم (می خندد)
شخصیت اصلی فیلم شهر اشباح، چیچیرو، قهرمان متفاوتی از تمام قهرمانان های زن فیلمهای پیشین شما است. چیچیرو به وضوح ویژگی قهرمانی کمتری دارد. مخاطب اطلاعات زیادی در مورد او و انگیزههایش نمیداند.
هدف من ارائه چیچیرو به این شکل نبود، به این خاطر که در همین لحظه در ژاپن دختران زیادی به ان گونه هستند. انها بیشتر و بیشتر به تلاشهای والدینشان برای خوشحال کردنشان بی تفاوت هستند. صحنه ای در فیلم هست که وقتی پدر چیچیرو نام او را صدا میزند، واکنشی نشان نمیدهد و تنها بعد از مرتبه دوم پاسخ پدرش را میدهد. بسیاری از دوستان از میخواستند این مرتبه دوم را سه باره کنم، به این خاطر که دقیقاً شبیه دختران امروزی شود. این دختران سریع به صدا زدن نامشان واکنش نشان نمیدهندو هدف من از ساخت این فیلم این واقعیت بود که هیچ فیلمی برای دختران ده ساله ساخته نشده است. دختر یکی از آشنایان که در این سن بود را میدیدم و متوجه شدم هیچ فیلمی برای او ساخته نشده است. البته او فیلمهایی را میبیند که دختران هم سن او در آن حضور دارند اما این به آنها هویت نمیدهد، به این خاطر که آنها شخصیتهایی خیالی هستند.
در شهر اشباح میخواستم به آنها بگویم که نگران نباشید، در انتها همه چیز درست خواهد شد، نه فقط در سینما بلکه در تمام روزهای زندگی. برای این کار لازم بود که قهرمان داستان یک دختری معمولی باشد که بتواند پرواز کند یا کار غیرممکنی را انجام دهد. هر دفعه که در مورد چیچیرو مینوشتم یا شکلی میکشیدم از خودم میپرسیدم که دختر دوستم یا دوستانش قادر به انجام چنین کارهایی هستند. این معیار من برای تمام صحنههایی بود که چیچیرو میبایست انجام دهد. ساخت این فیلم سه سال طول کشید و دختر دوستم در سیزده سالگی هم عاشق فیلم بود و این من را خیلی خوشحال میکرد.
از آنجایی که گفتید در هنگام شروع ساخت فیلم پایان آن را نمیدانید، آیا روش خاصی برای رسیدن به نتیجه دارید؟
بله، نظم درونی خاصی وجود دارد، نیاز خود داستان است که مرا به سوی انتها میرساند. مثلاً در همین شهر اشباح 1415 شات مختلف وجود دارد. قبل از شروع فکر میکردم این عدد حدود 1200 باشد اما فیلم به من گفت نه، باید چیزی بیشتر از این تعداد باشد. من فیلم را نمیسازم، فیلم خودش را میسازد و من چاره ای جز دنبال کردن آن ندارم.
در آثار شما درونمایههایی را میبینیم که به دفعات تکرار میشوند، به خصوص تمِ نوستالژی.
سؤال سختی است. به نظر من نوستالژی نمودهای زیادی دارد و تنها مختص بزرگسالان نیست. یک بزرگ سال میتواند در زندگیاش نوستالژی را حس کند اما ما معتقدیم که کودکان هم میتوانند نوستالژی داشته باشند. این یک حس مشترک انسانی است، یکی از ویژگیهایی ما به عنوان بشر که تعریف آن واقعاً سخت است. وقتی فیلم نوستالژی تارکوفسکی را دیدم متوجه شدم این یک مفهوم جهانی است. حتی ان گونه که ما به این مفهوم در ژاپن اشاره میکنیم، نوستالژی کلمه ژاپنی نیست. این واقعیت که این فیلم را بدون اینکه زبان خارجی آن را بفهم درک کردم نشان از جهانی بودن مفهوم ان است. وقتی زنده هستید، وقتی چیزی را از دست میدهید این حقیقت زندگی است، پس طبیعی است که هرکسی نوستالژی داشته باشد.
بسیاری از فیلمهای شما در موقعیتهای غربی و اروپایی قرار دارند مثلاً لاپوتا و پورکو روسو. برخی فیلمهایتان هم در نماهای ژاپنی ساخته میشوند. بر چه اساسی چنین تصمیمهایی میگیرید؟
حجم گسترده ای از نماها و تصاویر دارم که پیش از شروع تولید جمع کردهام. انتخاب این تصاویر کاملاً به لحظه ای که فیلم را شروع میکنیم بستگی دارد، در بسیار مواقع با تهیه کننده مشورت میکنم. من با اسباب و اثاثیه زیادی سفر میکنم و از تصاویر زیادی از زندگی افراد در جهانی که میخواهم ترسیم کنم دارم.
بیشتر از تمام انیمه های ژاپنی که ما میبینیم، فیلمهای شما همیشه حس خوشبینی، امید و باور به نیکی انسان دیده میشود. این مسئله را آگاهانه به فیلمهایتان اضافه میکنید؟
من کلاً آدم خوش بینی هستم، اما وقتی در حال تولید فیلمی هستیم نمیخواهم خوشبینی خودم را به کورکان انتقال بدهم. معتقدم بزرگسالان نباید نگاه خود به جهان را به کودکان تحمیل کنند. کودکان میتوانند به بهترین شکل دیدگاه خود را شکل دهند و نیازی نیست که رویکرد خودمان را به آنها تحمیل کنیم.
پس شما معتقدید فیلمهای شما به طور ویژه برای کودکان ساخته میشوند؟
من هرگز نگفتهام که پروکو روسو فیلمی برای کودکان است، فکر هم نمیکنم اینگونه باشد. تمام فیلمهای من در ابتدا برای کودکان ساخته شدهاند، افرادی که بتوانند برای بزرگسالان فیلم بسازند زیاد هستند، به همین خاطر ترجیح میدهم بیشتر روی کودکان تمرکز کنم.
با این حال میلیونها بزرگسال هستند که مخاطب فیلمهای شما هستند و لذت زیادی از آن میبرند.
البته از این مسئله بسیار خوشحالم. فکر میکنم فیلمی که به طور ویژه برای کودکان ساخته شده باشد و سرشار از ایمان باشد میتواند توجه بزرگسال را هم جلب کند. خلاف این مطلب همیشه صادق نیست، تنها تفاوت فیلمهای کودکان و فیلمهای بزرگسالان این است که در فیلمهای کودکان همیشه راهی برای شروع دوباره و خلق شروعی دوباره وجود دارد. در فیلمهای بزرگسالان راهی برای تغییر وجود ندارد، آنجا اتفاق افتاده دیگر اتفاق افتاده است.
به الزام فانتزی در داستان گویی برای کودکان اعتقاد دارید؟
معتقدم فانتزی به معنای تخیل اهمیت زیادی دارد. نباید به واقعیتهای روزمره بچسبیم و باید جایی برای واقعیت قلب و ذهن و خیال قائل شد. این چیزها میتواند در زندگی به ما کمک کند. باید در استفاده از این واژه فانتزی حسابی مراقب باشیم. در ژاپن، فانتزی این روزها به همه چیز از تلویزیون گرفته تا بازیهای کامپیوتری همانند واقعیت مجازی اطلاق میشود. ما باید به قدرت خیال باور داشته باشیم؛ واقعیت مجازی مردم را در محبوس میکند، این همان دوگانگی است که من در کارهایم با آن درگیرم؛ ایجاد تعادل بین دنیاهای خیالی و دنیاهای مجازی.
بیشتر از چه کارگردان یا فیلمهایی تأثیر گرفتهاید؟
من از فیلمسازان و فیلمهای دهه 1950 شکل گرفتهام، دوره ای که خیلی فیلم میدیدم. یکی از فیلمسازانی که بسیار روی من تأثیری گذاشت انیماتور فرانسوی پل گریلمات بود. فیلمهای زیادی از سراسر جهان میبینم ولی به ندرت اسم کارگردانها در ذهنم بماند، عذر میخواهم که نمیتوانم به اسم خاصی اشاره کنم. البته یک فیلم روسی به اسم ملکه برفی هم به شدت روی من تأثیرگذار بود. علاوه بر این به انیماتورهای معاصر یوری نورشتان از روسیه و فدریک باخ از کانادا احترام خاصی قائلم. #
این مطلب پیشتر در نشریه تاک منتشر شده است.