7 آذر 1402

بی‌اف‌جی (The BFG) چطور ساخته شد: صعود به ارتفاعات جدید

مطالب مرتبط

نگاهی به فیلم Super8 ساخته جی جی آبرامز

«Super8» به شدت به فیلم‌های علمی تخیلی دهه 70 شباهت دارد و بدون شک از «ئی تی» و «برخورد نزدیک از نوع سوم» وام گرفته است
spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
spot_img

اگر فکر می‌کنید اقتباس غول بزرگ مهربانِ رولد دال برای استیون اسپیلبرگ کار ساده‌ای بوده باید تجدیدنظر کنید. اسپیلبرگ غول بزرگ مهربان (بی‌اف‌جی) را «اولین قصه پریان واقعی» خود و بزرگ‌ترین چالش فنی از زمان فیلم پارک ژوراسیک می‌داند.

یک فیلم دوست‌داشتنی با مجموعه‌ای از جلوه‌های ویژه، یک بلاک باستر خانوادگی… این عناوین احتمالاً برای اسپیلبرگ کار آسانی باشد. وقتی نشریه امپایر در نیویورک به ملاقات کارگردان رفت، اسپیلبرگ حال و هوایی بسیار آرام و مطمئن داشت. او بخش‌هایی از بی‌اف‌جی را روی آیفون خود به ما نشان داد و کمی از ایندیانا جونز بعدی گفت که «مک گافینی در فیلم وجود خواهد داشت و فعلاً همین را می‌توانم بگویم» و همین‌طور از ناتوانی‌اش در کمدی ساختن گفت: «قرار بود فیلم ملاقات با والدین را خودم کارگردانی کنم اما احساس کردم که به فیلم گند خواهم زد.» با این حال رفتار مهربانانه او نسبتی با سختی‌های سه سال گذشته‌اش ندارد. ساخت بی‌اف‌جی با مواجه با مشکلات فنی ظاهراً غیرقابل حل و مرگ فیلمنامه نویس به سفری با مشکلاتی بسیار پیچیده تبدیل شد. به طور کلی باید گفت که بی‌اف‌جی یکی از سخت‌ترین فیلم‌هایی است که اسپیلبرگ تاکنون ساخته است.

بی اف جی ساخته اسپیلبرگ

ارتباط شخصی کارگردان با بی‌اف‌جی با خواندن کتاب برای پسرش، ماکس، در سال 1982 آغاز شد. کتاب داستان قصه‌ای است که قبل‌تر رولد دال در «کتاب دنی، قهرمان جهان» به آن اشاره کرده بود، در آن کتاب پدرِ دنی قصه غول بزرگ مهربان را بهنگام خواب برای پسرش می‌خواند. بی‌اف‌جی داستان سوفی است، دختری یتیم که غول بزرگ مهربانی را هنگام دمیدن رؤیاها به کودکان می‌بیند و به سرعت وارد ماجرایی می‌شود که در آن با غول‌های آدم‌خوار و ملکه انگلیس روبرو می‌شود. بی‌اف‌جی اما تنها بخشی از علاقه اسپیلبرگ به رولد دال است.

«همه‌چیز را درباره رولد دال میدانم، او برخلاف سایر نویسنده‌هایی که برای تمام خانواده کتاب می‌نوشتند صدای خودش را داشت. او چیزهایی ترسناکی می‌گفت اما در همان حال ما را می‌خنداند.»

در تمام این سال‌ها اسپیلبرگ اقتباس‌های آثار رولد دال را دنبال می‌کرده: «نسخه جین وایلدر از چارلی و کارخانه شکلات‌سازی ر ا دوست دارم اما نسخه تیم برتون را ترجیح می‌دهم و نمایش استیفن دالدری از ماتیلدا را تحسین می‌کنم.» اسپیلبرگ به نظر گزینه بسیار مناسبی برای حساسیت‌های رولد دال است، حساسیت‌هایی مانند آگاهی و شناخت به دنیای تخیل و شگفت‌انگیز کودکانه و در عین حال حرکت میان تاریکی و نور. دنیای جذابِ خانه‌ی بی‌اف‌جی یا همان کشور غول‌ها بسیار به ناکجاآبادِ کاپیتان هوک در داستان‌های پیتر پن شباهت دارد، همچنین دوستی غیرمتعارف یک آدم جوان با غولی 8 متری دیان اِی همان عشق افلاطونی در داستان ئی تی را تداعی می‌کند، به خصوص اینکه فیلمنامه هر دو را ملیسا متیسون نوشته است. با این حال اسپیلبرگ در ایجاد این شباهت‌ها بسیار دقیق بوده: «خودتون باید قضاوت کنید، هوک برای من فانتزی نبود. بیشتر در واقعیت ریشه داشت، حداقل برای من این‌طوری بود. من ئی تی را یک داستان محتمل و مدرن در نظر می‌گیرم. در تمام نوشته‌های ملیسا یک ریتم وجود دارد، از اسب سیاه گرفته تا ئی‌تی و بی‌اف‌جی. شاید این یکی از دلایلی بوده که تصمیم گرفتم در این سن دوباره به دنیای افسانه‌ها برگردم. برای من بی‌اف‌جی اولین قصه پریان واقعی است که کار کرده‌ام.»

رابطه اسپیلبرگ و ماتیسون پایان خوشی نداشت. در چهارم نوامبر 2015، پس از پایان تصویربرداری، ماتیسون متأسفانه به علت سرطان پوست درگذشت. اسپیلبرگ ناگهان یکی از همکاران ارزشمند و یکی از بهترین دوستانش را از دست داد. اولین بار این دو یکدیگر را در جریان فیلم‌برداری مهاجمان صندوق گمشده در صحرای تونس ملاقات کردند، ماتیسون در آنجا هریسون فورد را همراهی می‌کرد (که بعدتر هم با هم ازدواج کردند) و اسپیلبرگ به خاطر علاقه‌ای که به فیلمنامه اسب سیاه داشت تلاش می‌کرد با او درباره نوشتن فیلم بعدی‌اش، ئی تی، صحبت کند: «ماتیسون در تونس چندین بار پیشنهاد من را رد کرد، در آن زمان از خودش به عنوان یک نویسنده چندان راضی نبود. هریسون فورد او را قانع کرد.» بعد از چهار ماه بارش فکری ماتیسون فیلمنامه را تنها در 8 هفته نوشت و تا امروز آن فیلمنامه متیسون کمترین اصلاحیه‌ها را در میان فیلم‌های اسپیلبرگ داشته است.

تا زمانی که اسپیلبرگ وارد کار شود، ماتیسون سه پیش‌نویس را کامل کرده بود، اسپیلبرگ می‌گوید که «کمی پیرنگ به فیلمنامه ماتیسون اضافه کردیم.» ماتیسون هر روز در صحنه فیلم‌برداری حضور داشت و به فلش کارت‌هایی از صحنه‌ها و دیالوگ‌های آن روز به کارگردان می‌داد، همان مدلی که این دو در زمان کار مشترک در ئی تی انجام می‌دادند. برای هواداران کتاب ماتیسون از همان کلمات بریده بریده غول بزرگ مهربان در کتاب استفاده کرد که مثلاً چارلز دیکنز را دالز چیکنز می‌گفت. اسپیلبرگ فکر می‌کرد این کار مترجم‌های خارجی را با مشکل روبرو کند. اما مهم‌تر از همه این بود که ماتیسون آن پویایی ظریف رابطه اصلی را روی متن پیاده کرده بود.

مارک رایلنس، مردی که نقش غول بزرگ را بازی می‌کند می‌گوید «کتاب را نخوانده بودم و فیلمنامه ملیسا اولین برخورد من با داستان بود، فیلمنامه فوق‌العاده‌ای بود، فکر می‌کنم آنچه سوفی از بی‌اف‌جی می‌گیرد یک حالت پدربزرگی دارد اما آنچه بی‌اف‌جی از سوفی می‌گیرد امید است. او امیدی به تغییر هیچ‌چیز ندارد، درست شبیه افراد سالمند و سوفی یک منجی جذاب در زندگی او است.»

در زمان فیلم‌برداری، اسپیلبرگ چیزی درباره بیماری ماتیسون نمی‌دانست و می‌گوید که هنوز فقدان دوستش را هضم نکرده است: «دلم برای ملیسا تنگ نشده چون هنوز فرصت نکردم برایش سوگواری کنم، ملیسا هنوز با من است. منظورم چیزهای عرفانی نیست، چون ملیسا واقعاً در تک‌تک فریم‌های بی‌اف‌جی زنده است. در تمام این فرایند او در کنار من است و حضورش چنان ملموس است که انگار کنار من نشسته است. آنچه که اصلاً انتظارش را نمی‌کشم آن لحظه‌ای است که بی‌اف‌جی تمام شود و من مجبور شوم با حقیقت نبودن ملیسا روبرو شوم.»

ملسیا برای اسپیلبرگ یک همراه ارزشمند بود، او در تمام طول تمریناتِ بی‌اف‌جی در سال 2014 حضور داشت. زمانی که اسپیلبرگ نسخه 90 دقیقه‌ای از فیلم را با بازی عوامل تولید در گاراژ خانه‌اش در لانگ آیلند می‌ساخت. این تمرین برای تعیین اندازه جاه‌طلبی کارگردان ضروری بود. در حالی که قبلاً او در ماجراهای تن‌تن از موشن کپچر استفاده کرده بود، اما آن فیلم یک انیمیشن کامل بود. اسپیلبرگ فکر می‌کند با اضافه کردن صحنه‌های واقعی، بی‌اف‌جی جاه‌طلبانه‌ترین نمایش موشن کپچری است که تاکنون ساخته شده است.

مارک رایلنس در پشت صحنه بی اف جی

«اندازه سخت‌ترین نکته این فیلم بود، بی‌اف‌جی فیلمی درباره رابطه است، حتی با وجود شخصیت‌های دیگر فیلم در واقع درباره رابطه سوفی و بی‌اف‌جی است. از آنجایی که فیلم داستان شخصی میان این دو شخصیت است، ارتباط چشمی میان آن‌ها نه تنها برای اجراهای احساسی قابل‌قبول بلکه برای باورپذیری مخاطب اهمیت زیادی داشت.»

برای پیشگیری از سطوح چشمی نامتقارن اسپیلبرگ فرایند پرزحمتی را پشت سر گذاشت. در ابتدا، او در ونکوور از رایلنس در لوکیشن هایی که با استایروفوم ساخته شده بود فیلم گرفت. در این صحنه‌ها رایلنس باید با عروسک 15 سانتی‌متری سوفی بازی می‌کرد و روبی بارنهیل که نقش دختر بچه ده ساله را بازی می‌کرد دیالوگ‌ها را می‌خواند. آماده شدن رایلنس که شامل گریم و پوشیدن لباس‌های تنگِ متصل به کامپیوترهای VFX می‌شد، 2 ساعت زمان می‌برد.

بعد، عوامل وارد مرحله بعدی می‌شدند که همان اثاثیه و وسایل داشت اما در مقیاس بسیار بزرگ. در آنجا رایلنس روی یک قیچی بسیار بزرگ تا نزدیک سقف بالا می‌رفت تا برای بارنهیل یک نقطه کانونی ایجاد کند.

تصویربرداری در زمانی هیجان‌انگیز می‌شد که بی‌اف‌جی شروع به صحبت می‌کرد، اسپیلبرگ می‌گوید: «ما یک آی‌پاد را که چهره مارک را نشان می‌داد در فضا به پرواز در می‌آوردیم، اینکه سوفی باور کند بی‌اف‌جی همیشه آنجا است اهمیت زیادی داشت.»

برای حفظ دقت، اسپیلبرگ از یک Simulcam استفاده کرد. Simulcam مانیتور بزرگی بود که تصاویر رایلنس و بارنهیل را در کنار هم قرار می‌داد و به بی‌اف‌جی امکان می‌داد دقت تماس چشمی را بررسی کند. چنین کاری وقتی غول‌های بزرگ‌تر مانند جیمین کلمنت و بیل هِیدر با اندازه‌های 15 متری و بیشتر به غارِ بی‌اف‌جی حمله می‌کردند، سخت‌تر هم می‌شد، در این حالت سه سایر مختلف درون یک نما قرار می‌گرفتند. حقه‌ای که برای این کار انجام شد حضور عروسک سوفی در اندازه کوچک‌تر بود و اینکه رایلنس باید روی دست و پای خود راه می‌رفت تا با غول‌های بزرگ‌تر هماهنگ شود.

اسپیلبرگ درباره نوع تصویربرداری می‌گوید که «از نظر فنی بی‌اف‌جی سخت‌ترین فیلمی است که تاکنون ساخته‌ام. از زمان پارک ژوراسیک تاکنون به این اندازه در بخش‌های فنی یک داستان شخصی و احساسی چنین سخت کار نکرده بودم.» علاوه بر این کار کردن با یک کودک که اولین فیلمش را بازی می‌کند کار سختی است.

رساندن صوفی به شرایط ایده ال زمان زیادی برد، در حقیقت، اسپیلبرگ در لحظات پایانی صوفی را انتخاب کرد. او 6 ماه بریتانیا، آمریکا، نیوزلند و استرالیا را جست‌وجو اما آن صوفی که دوست داشته باشد یا حتی به دوست داشتن نزدیک باشد هم پیدا نکرد: «کم‌کم داشتم احساس ترس می‌کردم چون میلیون‌ها دلار هزینه تولید شده بود و من هنوز دخترم را پیدا نکرده بودم.» اسپیلبرگ به صورت هفتگی 30 ویدئو ضبط شده از بازیگرهای مختلف می‌دید تا اینکه توانست روبی بارنهیل را بیابد. خواندن روبی از نظر کارگردان «لطیف و آرام بود اما شیطنتی در چشمانش وجود داشت.» روبی به برلین سفر کرد و در جلسه بداهه گویی با همسر اسپیلبرگ، کیت کپشاو همه را غافلگیر کرد. «همه چیزهایی که روبی در ویدئو نگه داشته بود در این جلسه بیرون ریخته شد. در همان روز فهمیدم که روبی قطعاً نقش را خواهد گرفت.» اسپیلبرگ به تخیلات و توانایی بارنهیل برای «همراه شدن با لحنی که به دنبالش بودم» احترام می‌گذاشت. رایلنس هم به همین اندازه تحت تأثیر بارنهیل قرار گرفته بود: «روبی در طول یک بازه طولانی اجرای خود را حفظ کرده بود و کاملاً طبیعی بازی می‌کرد» روبی بارنهیل فرصت داشت فیلم بزرگ‌ترین کارکردان جهان کودکان را پیش از همه تماشا کند.

نگاهی به فیلم بی اف جی

رایلنس درباره اسپیلبرگ می‌گوید: «او عاشق بچه‌ها است و تخیلات آن‌ها برایش بسیار جذاب است و شوخی‌ها و هیجان‌های آن‌ها درباره زندگی را بسیار دوست دارد.» برای بازیگری که اولین بار در بلاک باسترهای Vfx حضور دارد، تماشای کار کردن اسپیلبرگ و پینگ‌پونگ بازی کردن با اعضای کمپانی Weta [کمپانی جلوه‌های ویژه‌ی پیتر جکسون در نیوزلند] در زمان استراحت آن هم با لباس‌های مخصوص موشن کپچر تجربه «خنده‌داری» بوده. رایلنس درباره کار کردن با اسپیلبرگ می‌گوید «اگر بخوایم صادق باشیم باید بگوییم که اسپیلبرگ به اعضای گروه خیلی سخت می‌گیرد به همین خاطر در بخش فنی هیچ‌گاه اشتباهی رخ نخواهد داد اما در برخورد با بازیگرها او همیشه مشوق، صمیمی و شنوا است.»

آسان‌ترین قسمت بی‌اف‌جی پیدا کردن بازیگر شخصیت اصلی بود. این دومین همکاری رایلنس و اسپیلبرگ بعد از پل جاسوسان است، فیلمی که برای رایلنس یک جایزه اسکار را نیز به همراه داشت. اسپیلبرگ در همان اولین روز فیلم‌برداری پل جاسوسان رایلنس را برای بی‌اف‌جی انتخاب کرد. رایلنس هم بلافاصله کار را قبول کرد اما نگرانی خود را از این فیلم «سخت و تخصصی» بروز می‌دهد. اسپیلبرگ اما به وعده خود مبنی بر لذت‌بخش بودن کار عمل می‌کند و رایلنس فرایند فیلم را یک «تجربه آزاد مانند صحنه نمایش» توصیف می‌کند.

در خلق بی‌اف‌جی، اسپیلبرگ به بازیگرش آزادی کامل داد، به همین خاطر رایلنس از زندگی شخصی‌اش المان‌هایی به شخصیتش اضافه کرد. مثلاً گوش‌های بی‌اف‌جی را از سگِ نژاد تریر جک راسلِ خود به نام به آپاچی الهام گرفت و راه رفتن او را از کریس ون کامپن، پدر دخترخوانده خود قرض گرفت. رایلنس می‌گوید که «وقتی ژولیت، دخترخوانده‌ام، تریلر فیلم را دید گریه‌اش گرفت چون بی‌اف‌جی کتاب مورد علاقه‌اش بود از طرفی هم حسابی خوشحال بود چون فیلم، پدر واقعی و پدرخوانده‌اش را با هم نشان می‌داد.» البته گویا ژولیت تنها کسی نیست که تحت تأثیر بازی رایلنس قرار گرفته است و رایلنس در دو پروژه بعدی اسپیلبرگ هم حضور خواهد داشت. یکی فیلم علمی تخیلی «بازیگر آماده یک» و یکی درام تاریخی «ربودن ادگاردو مورتارا»؛ که رایلنس را به اولین بازیگری تبدیل خواهد کرد که در چهار فیلم پیاپی بازیگر اصلی اسپیلبرگ بوده است.

رایلنس با شگفتی درباره این اتفاق صحبت می‌کند: «باور کردنی نیست. اسپیلبرگ معمولاً خیلی به بازیگرهایش باور دارد، به همین خاطر فکر می‌کند آن‌ها همچنان شخصیت قبلی خود را بازی می‌کنند و نمی‌تواند آن‌ها را برای فیلم بعدی‌اش انتخاب کند. فکر می‌کنم انتخاب من به این معنی باشد که بازیگر بدی هستم. وقتی خوب بازی کنم دیگر برای فیلم بعدی‌اش استخدام نخواهم شد.» البته ماجراهای بی‌اف‌جی نشان می‌دهد که همکاری این دو بر پایه‌های هنری و خلاقیت ایجاد شده است.

«اگر می‌توانستم به یک نفر عمر هزارساله بدهم، استیون اسپیلبرگ را در صدر فهرست قرار می‌دادم چون اسپیلبرگ کسی است که می‌تواند از این مدت به خوبی استفاده کند، استیون احساس عمیقی به اطراف دارد و درباره جهان و پیشامدهای بشر کنجکاو است.»

نویسنده: ایان فریِر

منبع:  شماره ماه مِی نشریه امپایر

 


این مطلب پیش‌تر و در آبان 95 در نشریه تجربه منتشر شده است.

 

بیشتر بخوانید:

درباره کوبو (Kubo)، شگفتی یک انیمیشن جاه‌طلبانه

نگاهی به فیلم «شکل خواب» آخرین ساخته گی‌یرمو دل‌تورو

گفتگو با پیت داکتر کارگردان و جوناس ریورا تهیه‌کننده Inside Out

 

 

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

spot_img